جزیرهای قلعه مانند که محلی برای نگهداری بیماران روانی است... آنچه در پی میآید گفتگویی است با اسکورسیزی که در هفته سوم اکران فیلم انجام شده است.
- چه عواملی باعث ساخت شاتر آیلند شد؟
قبل از شروع کار ، ما فیلمهای قدیمی خوبی در ژانر معمایی و فانتزی دیدیم. مثلا سبک و سیاق فیلمهای وال لتون در اوایل سالهای 1940 فوق العاده هستند. من با فیلمهایی مثل آدمهای گربه ای که اسامی بدی دارند ولی آثارشعر گونه خارق العاده ای هستند ، تجدید خاطره کردم.
بچه رزماری رومن پولانسکی را هم دوباره دیدم. حتی زمانیکه از پایان این فیلم آگاهیم ، باز هم می توان آن را بارها و بارها دید زیرا جالب است ببینیم هر کس چگونه رفتار می کند. بازیگران فوق العاده بازی کردند و تصویربرداری آن نیز خیره کننده است. فیلمی است که در آن به بازیگر اجازه داده می شود تا حس خود را در رفتار شخصیت ها به نمایش بگذارد. پس یک فیلم برجسته و عالی است. من بدون معطلی این فیلم ها را به لئوناردو ( دی کاپریو ) و مارک ( رافالو) و همچنین به بن کینگزلی نشان دادم.
- آیا نحوه همکاری حرفه ای و یا تعامل شما با لئوناردو دی کاپریو در طول سالها تغییر داشته است ؟
فکر نمی کنم تعامل ما لزوماً در طول زمان تغییر کند. اما بعد از گذشت این همه سال باعث شده حرف و احساس یکدیگر را بهتر بفهمیم . بازی در این فیلم برای لئوناردو بسیار سخت و دشوار بود زیرا چیزهای زیادی برای کشف کردن در مورد شخصیت تدی وجود داشت و هر چه بیشتر این جزئیات آشکار می شد ، کار جلوتر می رفت . و همینطور مسائلی پیش آمد که از قبل راجع به آنها فکر نمی کردیم ولی واقعاً پیچیده بودند و لئوناردو خود را وقف کار کرد و به گونه ای رفتار می کرد که انگار مدتی طولانی در آن دنیا زندگی کرده بود. او واقعاً در نقش فرو رفته بود و بسیار پخته کاراکتر تدی دنیلز را ارائه کرد.
- در مورد شاتر آیلند برایمان بگوئید ؛ آن مکان حس خوبی را منتقل نمی کند ، شرایط کار در آنجا چگونه بود ؟
شرایط کار بسیار سخت بود و همه فرسوده شده بودیم. به یاد دارم شب آخر ما فقط به هم نگاه کردیم و من به لئوناردو گفتم : "متشکرم" و همدیگر را محکم بغل کردیم . همین. ما با هم خداحافظی کردیم و هر یک به راه خود رفتیم. من نیز از گروه تشکر کردم و به خانه برگشتم. و به مدت حدود 2 ماه هیچ یک از افراد گروه را ندیدم. لئوناردو رفت و وقتی برگشت ما مشغول دیدن چند سکانس شدیم و او با دقت به فیلم نگاه می کرد و گفت :" اوه آن سکانس ،چه روز وحشتناکی بود!" یا "لعنتی یادمه آنروز جهنم را به چشم دیدم" و سپس سکانس دیگری نمایش داده می شد و او می گفت : "وای، اون بدترین صحنه بود" ( با خنده) و هر سکانسی را که می دید ، می گفت : " اوه این صحنه بسیار بد بود ." یعنی آن روز با همه درد ها ، تقلاها ، حالت تهوع ، دویدن در جنگل و... روز سختی بود. واقعاً کار بسیار طاقت فرسایی بود. ما مسائلی را پیش بینی نکرده بودیم و مانند دو آدم ناشی در این دنیای خیالی پیش می رفتیم. اما لئوناردو از جلو رفتن نمی ترسید و بر نقش و کاراکتر خود مسلط بود و به قول معروف سوار کار بود.
- با این شرایط سخت وضعیت فیلمبرداری چطور بود ؟
ابتدا وضعیت بسیار خوب و عالی بود. اما چند هفته آخر کار برای همه سخت شد زیرا با چند جریان هوای بد مواجه شدیم و مانع پیشرفت کار می شد . این یکی از مسائلی بود که هر زمان اتفاق می افتاد ما باید یک تصمیم دقیق و کارآمد می گرفتیم ، پس کامیونها را حرکت می دادیم و به لوکیشن دیگری می رفتیم. با اداره ی هواشناسی ، ماهواره ها و ... وضعیت هوا را چک می کردیم ولی هر وقت انتخابی کردیم به صورت اجتناب ناپذیری اشتباه از آب درآمد و ما فقط می خندیدیم. می گفتیم : درست خواهد شد ،حالا چه کار کنیم ؟ بسیار خوب ،دوباره جمع می شویم...
اما جمع کردن دوباره گروه و همینطور بازیگران کار آسانی نبود برای اینکه کار فیلمبرداری بر روی تپه ها انجام می شد . ولی فکر میکنم هم فیلم و هم اجراها واقعاً خوب از آب درآمد . در سکانسی که لئوناردو با جکی ( ارل هالی ) بازی داشت ، جایی که می گفت : تو باید بزاری بره.. شب جمعه بود و همه هفته در حال فیلمبرداری بودیم و هوا هم غیر قابل تحمل بود ، بطوریکه می توانید خستگی را در صورت لئوناردو ببینید . فقط به من گفت : "امیدوارم آن صحنه خوب شده باشد." و همینطور هم بود ، عالی شده بود.
- چه انگاره ای در همه فیلمهای شما تکرار و به صورت امضای شخصی شما درآمده است ؟ در این صورت ساخت و تکرار این انگاره و لحاظ کردنش در هر فیلم طاقت فرساست ؟
شاید برای بعضی سخت باشد . کارگردانهایی آن را سخت می گیرند و بسیاری نیز در این باره چیزی نمی گویند. اما من دوست دارم از سختی کار شکایت کنم و این بخشی از تفریح کار است. البته گاهی اوقات همه چیز طاقت فرسا می شود و این واقعاً خوب است چرا که همه را درگیر می کند و باعث می شود همکاری بین افراد بیشتر شود. در مورد فیلم "رفتگان" (The Departed ) هم سختیهای دیگری داشتیم که لوکیشن های مختلفی را خراب می کرد . بازیگرانی داشتیم که تمام وقت برای بازی در فیلمهای مختلف می رفتند و این موضوع دیوانه کننده بود. اما نتیجه نهایی عالی بود. سختی در حین کار اگرچه عذاب آور است اما اگر پایان کار لبخند بر لبانتان بنشیند ، باید شکر گذار خداوند باشیم.
مثلا برای ساخت شاترآیلند یک روز ساعت 7:15 صبح به سنگ نوردی رفتم تا بتوانم جای مناسبی برای یک نمای خوب پیدا کنم و پیش خودم می گفتم : چه کار مزخرفی دارم انجام می دهم ؟ در این شرایط از طرفی عصبانی هستید ولی از سوی دیگر به این فکر می کنید که خب ، چقدر می تواند ناراحت کننده باشد؟ در واقع مجبوری جلو بری و کار را ادامه بدی . این کار برای من بسیار جالب و البته از لحاظ جسمانی دشوار بود. در واقع برای همه کار دشواری بود. ( با خنده )
می دانید فکر می کنم شکایت و گلایه بخشی از کار است ، یا شاید بخشی از طنز کار. از دیگر سختی ها در حین کار فیلمبرداری قسمتهای مربوط به جنگ بود. در آن صحنه ها باد و باران واقعاً هنروران را اذیت می کرد و بعلاوه محیط خفقان آور آنجا هم تاثیرگذار بود که البته من اذیت نشدم چون در یک ماشین ون کوچک نشسته بودم . حتی برای یک برداشت دیگر باران بسیار شدیدی می بارید تا حدیکه هیچ کس نمی توانست دیگری را ببیند. اما خب ، شما طبیعت کار را پذیرفتید و درک کردید این کار اینگونه است.
اما جالبه که در 4 ،5 هفته آخر هر تصمیمی که گرفتیم ،وضعیت هوا تغییر می کرد و بنابراین مجبور می شدیم سکانسهای دیگری را فیلمبرداری کنیم و به جای دیگری برویم. بازیگران باید برای هر تغییری آماده می بودند و همه اینطور بودند و این عالی بود.
- بگذارید کمی بیشتر راجع به نگاه فیلم و برخی سکانسهای آن مانند سکانسی که باران خاکستر بر سر و روی لئوناردو و میشل می ریخت صحبت کنیم . یک سکانس باورنکردنی ، چطور اینکار را انجام دادید ؟ در مورد سکانس حضور موشها هم برایمان بگوئید.
خوب ، من بوضوح فکر می کنم که خاکستر از کتاب نشات گرفته بود و در متن آمده بود و خاکستر های موجود در اتاق واقعی بودند. ما انواع مختلفی از خاکستر ها را بارها و بارها امتحان کردیم و آن بهترین بود. البته در این صحنه از جلوه های ویژه هم استفاده کردیم.
در صحنه ای که لئوناردو راشل دوم را می بیند و باید از میان موش ها عبور کند باید بگویم یکی از روزهای سخت ما بود و شاید بهتر باشد بگویم یکی از هفته های طاقت فرسا ( با خنده ) و مخصوصاً وقتی که یکی از موشها دست لئوناردو را لمس کرد و او یکه خورد. این را هم بگویم که همه موشها واقعی بودند . حدود 100 تا موش و واقعاً بزرگ هم بودند. آنها خیلی خوب بکار گرفته شدند . ما در حین کار باید خیلی مواظب بودیم که صدمه ای نبینیم.
- شما موفقیتهای زیادی کسب کرده اید. آیا به بازنشستگی و گذراندن وقت خود در خانه و با لباس راحتی فکر میکنید؟
من همیشه لباسهای راحت تن میکنم و هیچ وقت رسمی نمیپوشم ( با خنده ). نه من هنوز میخواهم کار کنم. در کارنامه حرفهای من سه بار سقوط بوده و دوباره خودم را بالا کشیدم و موفق شدم . فکر کنم این دفعه چهارم است. راه من همین است . در "رفتگان" (The Departed) سعی کردیم یک فیلم گنگستری عالی بسازیم اما فکر نمیکردم در گیشه فروش خوبی داشته باشد و به جایگاه مناسب خود برسد. "رفتگان" یک داستان بسیار خوب بود و من کاراکترهایش را دوست داشتم. در مورد شاترآیلند هم همینطور است. یک چالش واقعی بود ولی من داستان و کاراکترها را دوست داشتم و امیدوارم به سرانجام خوبی برسد. من هنوز میخواهم فیلمهای بیشتری بسازم.
منبع: هالیوود ریپورتر مارس 2010